کاش من یکی نبودم، چهار تا بودم
یکی می رفت دنبال کارای گرفتن نمایندگی و راه انداختن فروشگاه.
یکی می رفت دفتر پدر گرامی و ایشون رو کمک و همراهی میکرد.
یکی می رفت بلاد کفر و تحصیلات نداشته اش رو ادامه می داد.
اون چهارمی هم می موند تو خونه واسه تامین خواب اون سه تا چرت میزد.