زندگی موازی

موازی با آن چه که هستم، هم جهت با خودم

زندگی موازی

موازی با آن چه که هستم، هم جهت با خودم

این منم، پویا، خلاق و قدری جلوتر از خودم.

پیام های کوتاه
آخرین مطالب

۵ مطلب در خرداد ۱۳۹۳ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

مرا ببین ...!

یه وقتا،یه جاهایى میون رابطه ها یهو ساکت میشیم!
یکمى عقب وامیستیم و نگاه میکنیم!
دلمون میخواد بدونیم چند چندیم!
کجاى رابطه هستیم ! چقدر دیده میشیم!
این نقطه ها،همینا که خیلى وقتا به چشم نمیان
گاهى یه رابطه رو محکم میکنه و گاهى دل سرد...
اگر روابطتون -دوستى،عشق یا هرچیز دیگه اى- براتون مهمه ، به این نقاط دقت کنید
آدمهایى که سکوت مى کنن،نیاز دارن شنیده بشن،دیده بشن...
اونها رو به مرور زمان نسپرید!
مرور زمان،اونها رو سرد و دلمرده مى کنه...!

---

منبع:آتشکدهای در گودر


|||||||||
  • پویا خلاق
  • ۰
  • ۰

کافه کتاب

همیشه صبر کردن، بخشیدن، ماندن و تحمل کردن به این معنا نیست که همه چیز درست می شود. لازمه گاهی وقتها دست از این تظاهر کردن برداری، باید دست بکشی از بخشیدن کسی که هیچ وقت بخشیدنت را نفهمید، ﺗﺎ ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺭ ﺩﺭ ﺁﺭﺯﻭﯼ ﺑﺨﺸﺶ ﺗﻮ ﺑﺎﺷﺪ.
وقتی می مانی و می بخشی فکر می کنند رفتن را بلد نیستی. ﺑﺎﯾﺪ ﺑﻪ ﺁﺩﻣﻬﺎ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺩﻥ ﺭﺍ ﻣﺘﺬﮐﺮ ﺷﺪ. ﺁﺩﻣﻬﺎ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻧﻤﯽ ﻣﺎﻧﻨﺪ. ﯾﮑﺠﺎ ﺩﺭ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ ﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻣﯽ ﺭﻭﻧﺪ
آنا گاوالدا | گریز دلپذیر | الهام دارچینیان | نشر قطره | کافه کتاب

منبع: یوزر 14132 در گودر (بختک)


||||||
  • پویا خلاق
  • ۰
  • ۰
مثلا ما هفت سال تو مدرسه، درس زبان داشتیم، سالى حدود ٣٠ جلسه و جلسه اى دو ساعت درسى. علاوه بر این من ٧ ترمِ ٤٠ ساعته هم مجزا کلاس رفتم. کلا میشه ٧٠٠ ساعت ولى حالا چقدر انگلیسى بلدم؟ هیچى!  دقیقش سطح یک از سیستم زبان هاى اروپایى که ٦ سطح داره!



فقط یه نمونه بود، شما همینو بردار تعمیم بده به کل زندگى من ؛)


|||||||||
  • پویا خلاق
  • ۰
  • ۰

فهمیده ام 1

- کسانی که به دنبال اهداف و علایق بی ارزش هستند، لیاقتشان همان است که به دنبال همین چیزها باشند!

- ارزش هر کس به آنست که در پی آن است یا یه چیزی تو همین مایه ها.

  • پویا خلاق
  • ۰
  • ۰
قبلنا واسه ما مهم بود که شام رو حتما سر ساعت، توى آشپزخونه و پشت میز بخوریم. هر کسى هم جاش سر میز ثابت بود.
بعد ها مدام ساعت از دستمون در مى رفت، میزمون هم رفت و به جاش اوپنِ آشپزخونه اومد. جاى ملت هم به صورت رندم عوض میشد.
بعد تر ها دیگه این طورى بود که علاوه بر ساعت غذا خوردن، جاش هم هر بار عوض میشد. الآن دیگه خیلى باحال شده، مثلا برنامه ناهارمون به این صورته که:
- پدر گرامى در دفترشون ناهار میخورن.
- مادر گرامى میرن سلف دانشگاه.
- من اکثر ظهرا کلاس دارم، ناهار و شامم یکیه، حدوداى ساعت ٥ و معمولا (یعنى همیشه) فست فود.
یه جورایى هر کسى داره به تنهایى براى خودش زندگى مى کنه!
  • پویا خلاق