زندگی موازی

موازی با آن چه که هستم، هم جهت با خودم

زندگی موازی

موازی با آن چه که هستم، هم جهت با خودم

این منم، پویا، خلاق و قدری جلوتر از خودم.

پیام های کوتاه
آخرین مطالب

۷ مطلب با موضوع «ادبی» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

۱. داخل دفتر رئیس بود. جلسه مان که تمام شد، هنگام خروج نگاهم به کتابی در قفسه رئیس خورد. معلوم بود که هرگز آن را نخوانده و نخواهد خواند. کتابی بود با مضمون دینی درباره حقوق شهروندی. می خواستم آن را برای مدت یک هفته ای از ایشان قرض بگیرم که گفتند به مطالعه علاقه ی وافری دارند. پرسیدم بهترین مصحفی که خواندید چه بوده؟ دستی به سمت قفسه برد و کتابی را بیرون آورد. "۲۰۰۰ اسم ایرانی به همراه معنی، ویرایش جدید" !
۲. در دفترم مشغول خواندن بخش های پایانی کتاب دوازده سال بردگی، اثر سالمون نورثاب بودم که یکی از پرحرف ترین پرسنل همه چیز دان، کسی که فقط بلد است ناله کند و انتقاد، وارد دفترم شد و شروع کرد به صحبت از این که مردم اروپا هرکدام روزی چند کتاب می خوانند و ما هیچ وقت رشد نمی کنیم و ... . گفت کاش همه به اندازه او به مطالعه علاقه داشتند و آن وقت دنیا بهشت می شد. می گفت در کودکی کتابی داشته که چندین بار از اول تا آخرش را نگاه کرده، در رابطه با زندگی دایناسورها بوده و از اول تا آخرش عکس های جذاب. گفتم چه با حسرت یاد می کنی ازش. گفت چون تنها کتابی بوده که برای نمره اش دغده نداشته!!

  • پویا خلاق
  • ۰
  • ۰

The Fault in Our Stars

داستان فیلم خیلی غم انگیز طور بود، از اینایی که ما مشکل داریم پس شما غصه بخورید...

( البته من به شخصه، درد دارا رو درک می کنم و همیشه سعی کردم برحورد درستی داشته باشم. کی میدونه؟ شاید خودمون یه روزی مشکل دار تر از همه بشیم، همون جوری که الان درونم مشکل دار تر از خیلیاس! (دارم درستش می کنم))

ولی کلا قوی بود. چیپ نبود. گزینه خوبیست برای گریه کردن.

ازش سه تا دایلوگ رو برمی گیرم و باقی رو می ریزم دور:


  • you are so busy being you, you have no idea how utterly unprecedented you are.
  • we are much too young to deal with these problems, but they keep thrusting themselves on us until, finally, we're forced to think up a solution.
  • if you want the rainbow, you have to deal with the rain.

تا بعد...
  • پویا خلاق
  • ۰
  • ۰

و تو اى مرغ مهاجر

ما در این شهر دویدیم و دویدیم, چه سود؟ هر کجا پرسه زدیم خبر از عشق نبود. و تو اى مرغ مهاجر که از این شهر گذر خواهى کرد, نکند از هوس دانه گندم به زمین بنشینى. از: على شیخ پور
  • پویا خلاق
  • ۰
  • ۰

اشارات نظر

در ادامه یه شعر داریم:
 
. until we can send letter to eachother by our looks, no one knows that what is happening between us.
. listen to me, I'm talking to you without any voice, answer me by your special looks, which is our specific vernacular.
. Time was going. At last certain age arrived. Everyone are worried about me and you, since the real lover was never seen until now.
. However no one can know our secretly conversation and this vernecular, but the world is full of our lovely murmuring voice.
. All of those stories, that were about paradise and demanding that, are just a simple conversation or a usual event in our life.
---

نشود فاش کسی آنچه میان من و توست .
تا اشارات نظر نامه رسان من توست

گوش کن با لب خاموش سخن می گویم .
پاسخم گو به نگاهی که زبان من و توست

روزگاری شد و کس مرد ره عشق ندید .
حالیا چشم جهانی نگران من و توست

گرچه در خلوت راز دل ما کس نرسید .
همه جا زمزمه عشق نهان من و توست

این همه قصه فردوس و تمنای بهشت .
گفت و گویی و خیالی ز جهان من و توست

هوشنگ ابتهاج

---

این ترجمه، برداشت شخصی من از این شعر و در حد دانشم است. باشد که خوشتان بیاید :)


  • پویا خلاق
  • ۰
  • ۰

کمی از قرآن

   حسین ثروتى در کتاب ؛؛سلام خداى خوبم؛؛، با توجه به برخى آیات نکاتى را آورده، بخش هایى از این کتاب را براى شما مى نویسم:
>
گناه باعث میشه همین چیزاى درستى که الآن بهشون معتقدى، یه روز برات مسخره بشه و همه رو تکذیب کنى. ١٠ - روم
>
+ براى این که بفهمى دینت حقه چقدر تحقیق کردى؟
- زیاد تحقیق نکردم ولى حس خوبى نسبت به دینم دارم.
+ دلت رو به این چیزا خوش نکن، همه نسبت به اعتقاداتشون حس خوبى دارن. ٣٢ - روم
>
سعى کن تا میشه از خودت تعریف نکنى و به کارات ننازى. خدا سه بار تو قرآن فرموده از این جور آدما خوشم نمیاد! ٣٦ - نساء // ٢٣ - حدید // ١٨ - لقمان
>
تعصب که شاخ و دم نداره. همین که تو حاضر نیستى از آداب و رسومى که دلیل منطقى براشون وجود نداره دست بردارى یعنى تعصب ٢١ - لقمان
>
فک مى کنى که فقط ابلیسه که تو دل آدما وسوسه میکنه؟ شاید همین آدماى دور و برمون کمتر از ابلیس نباشن! ٥،٦ - ناس
>
همیشه سکوت علامت رضا نیست، بعضى ها حیا مى کنن اعتراض کنن، تو خودت مراعات کن. ٥٣ - احزاب
>
چه خوبه تشکر از خدا وقتى نعمت جدیدى بهمون میده با نماز شکر باشه. ١ و ٢ سوره کوثر
>
دغدغه راهنمایى کردن مردم خیلى خوبه ولى باید قبل از اون به فکر ایمان و رفتار خودت باشى. ٣ - عصر
>
یه وقت فکر نکنى تو پرونده اعمالت فقط کارهاى خودته، هر کارى که بهش راضى بودى هم به حسابت مى نویسند. شتر صالح رو یه نفر کشت ولى براى همه نوشتند! ١٢ تا ١٤ شمس
>
همیشه سعى کن خواسته ى اصلى و مهم خودت رو شفاف و قاطع مطرح کنى! ٤٦ - سبا
>
یه وقت جوگیر نشى و بخواى با بى میلى و بى حوصلگى ختم قرآن کنى، اون مقدار که برات آسونه و اشتیاق دارى قرآن بخون! ٢٠ - مزمل
>
بى جهت خودت رو خسته و ناراحت نکن، فقط به کسى تذکر بده که فک مى کنى فایده داره. ٩ - اعلى
>
اول بذار اندازه طرف و سطح استعدادهاش دستت بیاد، بعد راهنماییش کن. ٣ - اعلى
>
به اندازه اى که انتظار دارى همسرت چشم پاک باشه، خودت هستى؟ ٢٦ - نور
>
نگو ازدواج کنه خوب میشه، بگو اول خوب بشه، بعدا ازدواج کنه! ٣٢ - نور
>
این که دوست دارى به جلسات دینى بری و حرفاى حوب بشنوى کافى نیست، ببین چقدر از این حرفا رو عمل مى کنى؟ ٥١ - نور
>
کجا بودن مهم نیست، مفید بودن مهمه! ٣١ - مریم
>
دنبال کسى باش که وقتى باهاشى تو رو از خودش بدونه و وقتى هم باهاش قهر کردى براى خوشبختى تو دعا کنه! ٣٦ - ابراهیم
>
نباید این طور باشه که هر کى پیشت گریه کرد، تحت تأثیر قرار بگیرى و حق رو بهش بدى. ١٦ و ١٧ سوره یوسف
>
خواهشا کاسه اغ تر از آش نباشیم. خدا مى خواد مردم با اختیار خودشون ایمان بیارن، ولى ما مى خوایم مؤمن بشن، هر چند با زور و اجبار! ٩٩ - یونس
>
همه ى محبتت رو یه دفعه خرج نکن، اول لیاقت و ظرفیت طرف رو در نظر بگیر. ١٤٢ - اعراف
>
هدیه اى گرفتى، احترامى بهت شد، سعى کن تا میشه بهتر و بیشتر جبران کنى. ٨٦ - نساء
---
و من الله توفیق

||||||||||||
  • پویا خلاق
  • ۰
  • ۰

ضرب المثل

یه ضرب المثل داریم که میگه:

Morgen, morgen, nur nicht heute, sagen alle faulen Leute.

 


 معنى تحت الّفظیش میشه این:

Tomorrow, tomorrow, just not today, lazy people say.


فردا، فردا، فقط نه امروز، تنبل ها اینو میگن.

 


و معنىِ منطبق بر منظورش اینه:

Don't leave for tomorrow what you can do today.

کار امروز رو به فردا نیانداز

 


  • پویا خلاق
  • ۰
  • ۰
سوم مارس 2014 فرصتی دست داد تا کتاب پیامبر و دیوانه اثر جبران خلیل جبران را به پایان ببرم. بخش هایی از این کتاب را که حین مطالعه مارک کرده ام در ادامه می آورم. لطفا در هر بند اندکی تأمل کنید.

- - -

- همیشه چنین بوده است که مهر به ژرفای خود پی نمی برد تا آنگاه که ساعت فراغ فرا می رسد.

- هستند کسانی که از بسیاری که دارند اندکی می دهند، آن هم برای نام و این خواهشِ پنهان، بخششٍ آن ها را آلوده می‏‏ کند.

- به شما گفته اند زندگی تاریکی ست و شما از فرط خستگی آنچه را خستگان می گویند تکرار می کنید.

و من به شما می گویم که زندگی به راستی تاریکی ست مگر آنکه شوقی باشد.

و شوق همیشه کــــــور است مگر آن که دانشی باشد

و دانش همیشه بیهوده است مگر آن که کـــــاری باشد

و کــــار همیشه تــهــی است مگر آن که مـهـــری باشد (از روی خیر)

- بار ها از شما شنیده ام که از کسی که دست به خطایی می زند چنان سخن می گویید که گویی یکی از شما نیست، ناشناسی ست در میان شما که ناخوانده به جهانٍ شما پا نهاده است.

ولی من میگویم حتی پاکان و راستکاران هم از والاترین مرتبه ای که در وجود شماست برتر نمی روند،

پس نابکاران و ناتوانان هم نمی توانند از پایین ترین مرتبه ای که در وجود شماست، فروتر بیفتند.

- شما می توانید دُهُل را در پلاس بپیچید و سیم های ساز را باز کنید، اما کیست که بتواند چکاوک را از خواندن باز دارد؟

- هیچ کس نمی تواند چیزی را بر شما آشکار کند مگر آن که در سحرگاهٍ(باطن) دانشٍ شما نیم خفته بوده باشد.

- هنگامی که از دوست خود دور می شوی غمگین مشو، زیرا آن چیزی که تو در او از هر چیزی دوست تر می داری بسا که در غیبت او روشن تر باشد، چنان که کوهنوردان از میان دشت کوه را روشن تر می بینند

- آن چه گونه دوستی ست که برای سوزاندن وقت به سراغش می روی؟
به سراغ دوست مرو مگر برای خوش کردن وقت

- و بسیاریٍ سخن، اندیشه را نیمه جان می کند.

زیرا که اندیشه پرنده ای ست آسمانی، که در قفس سخن شاید به راستی بال هایش را باز کند، ولی به پرواز در نمی آید.

- لذت، ترانه ی آزادی ست اما آزادی نیست. شکفتنٍ خواهش های شماست، اما ثمره ی آن ها نیست.

- گاه ترکٍ لذت، خودٍ لذت است! اما بسیار پیش می آید که لذتی را از خود دریغ می دارید و هوسٍ آن را در گوشه ای از وجود خود می اندوزید.

- کیست که بتواند ایمانش را از اعمالش جدا کند یا اعتقادش را از اشتغالش؟
کیست که بتواند ساعت هایش را پیش خود بگستراند و بگوید: این از برای خدا، این از برای خودم، این از برای روحم و این از برای تنم؟

--

خوش باشید و سرفراز :)


  • پویا خلاق