این که چی شده وبلاگ می نویسم برمی گرده به توصیه یک دوست^ که میگه این نوشتن ها مغز رو سبک می کنه و فکر رو باز!
خب من طی مدت 20 ماه گذشته یعنی از آبان 1393 درگیر یه پروژه بودم که کل زندگی و زمانم رو گرفته بود خیلی هم سعی کردم که کنارش یه حرکتی بزنم، مثلا زبان بخونم یا دوره طراحی سه بعدی رو تموم کنم ولی خب واقعا نشد و راضی ام که لااقل سعی خودمو کردم. حالا به هر حال این پروژه وقت گیر یه ماه دیگه تموم میشه و باز برمی گردم به روزای پر از تلاش و پیشرفت و البته آرامش و شادی بیشتر.
شروع سال گذشته یه اتفاق خوبی که افتاد این بود که نوشتم واقعا توی این یک سال چی می خوام و هر سه ماه هم یه بررسی کردم که چقدر به خواسته هام رسیدم. اواسط سال یه اتفاق خوب دیگه این بود که باز برگشتم به دانشگاه ولی خب این بار یه رشته خیلی بهتر، درسته که این دانشگاهه خیلی ضعیف تر از اون قبلیه ولی دوستش دارم چون منظم و دقیقه و این که از بقیه بالاترم باعث میشه حس خوبی داشته باشم و مدام بخوام توی تاپ لیست باقی بمونم. دقیقا از اول مهر پارسال به دلیل یه سری تغییرات، پروژه مذکور راه سخت خودش رو پیش گرفت و مجبور شدم به ناچار از همه برنامه های جانبی و حتی دانشگاه هم موقتا صرف نظر کنم ولی خب تا حد خوبی به چیزایی که می خواستم رسیدم.
(الان که رفتم دنبال دفترچه برنامه هام تا اینجا بنویسم پارسال به چیا رسیدم و برای 95 چه برنامه هایی دارم متوجه شدم که دیروز توی کتابخونه جا گذاشتمش! مرسی واقعا. خب چه میشه کرد. اگه پیدا شد توی یه پست مجزا می نویسمش)
بعد از بیست ماه دوباره دارم با خیال راحت می رم کلاس زبان. کلاسا جمعه است از 8 صبح تا 2 بعد از ظهر، به حدی هم خوش می گذره که اصلا سر کلاس گذر زمان رو متوجه نمیشم. همه ش هم در حال حرف زدنم به طوری که آخر جلسه ها باید بگم ببخشید اگه تاکتیو بودم زیادی! معلم هم میگه نه بابا، مطمئن باش آخر ترم بهترین نتیجه رو می گیری ؛)
دو تا پروژه طراحی سه بعدی هم دارم که از دو سال پیش موندن و باید اینا رو انجام بدم تا مدرک دوره پیشرفته و اجازه کار بگیرم. میخوام این دو تا رو شروع کنم، امروز فهمیدم پاور کیس محترم که از دو هفته پیش سوخته رو هنوز کسی درست نکرده و دارم می رم که بدم درستش کنن. بعد از این فاینال زبان که دو هفته دیگه است، این طراحی سه بعدی و یه کلاس بازرگانی بین الملل رو ایشالا استارت می زنم. البته یه چیزی هم که باعث شده اینا رو به تعویق بندازم، امتحانای دانشگاهه. فردا آخرین امتحان این ترمه و امیدوارم خوب باشم. این ترم فقط 7 واحد امتحان دادم! علتش هم اینه که نتونستم برای روز امتحان مرخصی بگیرم با این که از سه ماه پیشش اعلام کرده بودم که این روزا رو نمیام، خب نشد. دو تا ترم خوب اگه بگذرونم می تونم تابستون بعد از سقف 100 واحد رد بشم و کارآموزی و پروژه (همه ش شد پروژه امروز) بردارم.
فعلا برم دنبال درس و زبان و اون دفترچه مفقود شده! میام و از کتاب خانم گریچن رابین، فیلم Wild Tales، وبلاگ هایی که می خونم، پارک و کافه های کشف شده و سایر چیزا می نویسم.
^ راستی اگه این جا رو خوندی، باید بگم مرسی بابت پیشنهادت :)
خدایا شکرت به خاطر حس خوبی که این روزا دارم. به خاطر تمام چیزای خوبی که بهمون دادی، چیزای بدی که ندادی، اون چیزایی که دادی و بعدا میخوای بگیری، اون چیزایی که ندادی و بعدا میخوای بدی و اونایی که ندادی و اصلا قرار هم نیست بدی، مرسی.
تا بعد ...